ما هیچ، ما نگاه
برنامهی درس فرهنگ و هنر در مدارس ایران را که بررسی کنیم، از ما معلمان هنر خواسته نشده که دانش آموزان را هنرمند بار بیاوریم. این امر، در فرصت محدود کلاس میسر هم نیست. ولی در این فرصت محدود کارهایی هم می توان کرد. "ما هیچ، ما نگاه" نام دفتر شعری از سهراب سپهری است. این عبارت برای ما بسیار جای تأمل دارد. می گوید که انسان چیزی جز نگاه نیست. هر کسی با نگاه به خود و به عالم، است که تعریف می شود. سهراب سپهری، شاعر و نقاش است با نگاه ویژه خود -به درون و بیرون-. راستی اگر "نگاه" از شاعر بگیریم برای او چه می ماند؟ آنچه سخن او را در دل ما می نشاند همین نگاه زیبای او است. این است که ما باید نگاه را قدر بدانیم. اگر کسی از ما صاحب نگاه شد و یا دست کم، نگاه بزرگان و صاحبان نگاه را به دانش آموزان منتقل کرد، کار سترگی در آموزش فرهنگ و هنر انجام شده و ما بختیار خواهیم بود.
در ادامه یکی از اشعار سهراب را از دفتر "ما هیچ، مانگاه" تقدیم دوستان می شود. امید که در تغییر مطلوب نگاه دانش آموزان و دانشجویان موثر باشید. نگاهتان سر سبز و باشکوه:
یازدهمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :
تنهاي منظره
كاج هاي زيادي بلند.
زاغ هاي زيادي سياه.
آسمان به اندازه آبي.
سنگچين ها ، تماشا، تجرد.
كوچه باغ فرا رفته تا هيچ.
ناودان مزين به گنجشك.
آفتاب صريح.
خاك خوشنود.
چشم تا كار مي كرد
هوش پاييز بود.
اي عجيب قشنگ!
با نگاهي پر از لفظ مرطوب
مثل خوابي پر از لكنت سبز يك باغ،
چشم هايي شبيه حياي مشبك ،
پلك هاي مردد
مثل انگشت هاي پريشان خواب مسافر !
زير بيداري بيد هاي لب رود
انس
مثل يك مشت خاكستر محرمانه
روي گرماي ادراك پاشيده مي شد.
فكر
آهسته بود.
آرزو دور بود
مثل مرغي كه روي درخت حكايت بخواند.
دركجاهاي پاييزهايي كه خواهند آمد
يك دهان مشجر
از سفرهاي خوب
حرف خواهد زد؟

شعر و تصویر از سایت: http://www.sohrabsepehri.org/