فرهنگ و هنر در برنامه ی درسی ملی

    با عنایت به این­که در سال­های اخیر، سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش به نگارش درآمده است، لازم است و در این سند، درس فرهنگ و هنر (تربیت هنری) به عنوان یک دیسیپلین مطرح است، لازم است، قبل از هنر گونه بحثی، راجع به آموزش هنر، به برنامه ­ی آموزش و پرورش در این سند، نظری بیفکنیم و هرگونه برنامه­ ریزی آموزشی برای این درس شریف را بر اساس این سند محترم، پایه­ ریزی کنیم. 

     «برنامه­ ی درسی ملی» به عنوان یکی از نظام­های اصلی سند تحول بنیادین و به منزله ­ی نقشه­ ی جامع یادگیری، زمینه ی ایجاد تحول همه جانبه، گسترده و عمیق در مفاهیم و محتوای آموزشی را فراهم می­ آورد. این برنامه تحول آفرین با تدارک فرصت­های تربیتی متنوع و جامع، درصدد است تا امکان کسب شایستگی­ های لازم جهت درک و اصلاح موقعیت­ بر اساس نظام معیار اسلامی توسط دانش آموزان را میسور سازد و آنان را برای تکوین و تعالی پیوسته هویت خویش تا دستیابی به مراتبی از حیات طیبه یاری رساند. در این بخش نگاهی کنیم بر حوزه ی تربیت و یادگیری درس فرهنگ و هنر مطابق با برنامه­ ی درسی ملی:

 

حوزه ی تربیت و یادگیری فرهنگ و هنر

    فرهنگ، مهم ­ترین و غنی ­ترین منبع دستیابی به هویت است و از طریق جهت دادن به شیوه ی زندگی، امکان هویت یابی را به صورت فردی و جمعی فراهم می­کند. فرهنگ شامل: باورها و ارزش ها، تاریخ گذشته، مفاخر ملی، آداب و سنت­ها، قوانین، آثار باستانی، هنر و ادبیات گذشته و معاصر است. حوزه ­ی یادگیری فرهنگ و هنر ناظر به درک معنا و روابط میان پدیده­ ها (آیه بینی و آیه خوانی)، زیبایی شناسی و قدرشناسی نسبت به نشانه های جمال الهی و زیبایی­ها در پیشینه ­ی فرهنگی جامعه (نمادها، آداب و رسوم، ارزش­ها، اسوه­ ها و اسطوره­ ها) و حفظ و تعالی آن است.

 

ضرورت و کارکرد حوزه:

    با عنایت به اهمیت فرهنگ و هویت ملی و نقشی که این دو مقوله در استقلال، خودکفایی، عزت نفس و مقابله با از خود بیگانگی ایفا می کنند، فرهنگ و هنر از کارآمدترین امکانات در امر تربیت محسوب می­ شوند و موضوعاتی هستند که از فرهنگ اسلامی، ایرانی و انقلابی ما نشأت گرفته و در احراز هویت ملی اثرگذار می باشند.

   هنر به عنوان تجلی باورهای جامعه از وجوه تمایز انسان با سایر موجودات است و می­تواند به عنوان یکی از بارزه­ های هویت و به ویژه هویت فرهنگی و معنوی، موجب رشد و ارتقاء تمدن و فرهنگ جوامع مورد توجه قرار گیرد.

    تربیت فرهنگی و هنری سبب شناخت پیشینه فرهنگی و توانایی های فردی و توسعه ظرفیت های وجودی و کسب بخشی از شایستگی­ های مورد نیاز برای زندگی می ­شود. دستیابی به کمال در اخلاقیات و ارزیابی فرهنگ بشری بر اساس نظام معیار، در گرو دست­یابی دانش ­آموزان به ابزار و رسانه­ هایی با توان بازنمایی دامنه و عمق ارزش­ ها است. استفاده از هنر و قالب ­های هنری مناسب­ترین طریق بازنمایی تجربیات غنی از احساس و عواطف انسانی است. شناختی که در اثر آشنایی با هنرها و میراث فرهنگی ایجاد می ­شود، زمینه ­ساز حفظ، احیا و اشاعه هنرهای ایرانی اسلامی، هویت­ بخشی به فرد و جامعه و مقابله با تهاجم فرهنگی است. مهم­ترین کارکرد این حوزه را می­ توان دستیابی به سواد فرهنگی و هویت­ بخشی، ایجاد شوق و نشاط، درک و بیان احساسات و معانی و ابراز وجود به زبان هنر، پرورش حواس، ذوق زیباشناسی، قدرت تخیل، خلاقیت، قدرشناسی از زیبایی­ها و میراث فرهنگی و در نهایت دستیابی به بصیرت فرهنگی عنوان کرد.

 

قلمرو حوزه:  

   قلمرو حوزه فرهنگ و هنر شامل درک ایده­ های هنری، فرآیند­ها و مهارت­های هنری، ابراز هنری و میراث فرهنگی در دو عرصه­ ی عملی (تولید اثر بر پایه ­ی الفبا و قواعد ترکیب) و نظری (درک اثر بر پایه ­ی زیباشناسی، تاریخ فرهنگ و هنر، تجزیه و نقد آثار فرهنگی و هنری) است.

  رمزگشایی و رمزگذاری پدیده­ ها در قالب ­های هنری شامل دو فرایند کشف معنا (درک و دریافت اثر) و خلق معنا (تولید اثر) است. دست­یابی به سواد فرهنگی و میان ­فرهنگی برای درک ارتباط فرهنگ ­ها، اقوام و ملیت ­ها در سطح ملی و جهانی و ارتباط خرده­ فرهنگ­ها با فرهنگ معیار، تمایز فرهنگ مدرن و سنتی، بخشی از قلمرو محتوایی این حوزه ­ی یادگیری است.

جهت­ گیری کلی این حوزه در سازمان­دهی محتوا و آموزش «تربیت هنری» با تأکید بر دست­یابی به بصیرت فرهنگی است. تربیت هنری زمینه درک زیبایی ­ها و نظم هستی که یکی از راه ­های شناخت خداوند و قدرشناسی نسبت به زیبایی ­ها و خالق آن­هاست را فراهم می ­کند. سازمان­دهی فعالیت­ها در قالب رویکرد تربیت هنری موجب درک زیبایی­های طبیعت، محیط زندگی و آثار فرهنگی هنری، تقویت حواس، تخیل، تفکر، توان درک معانی آشکار و پنهان و غنابخشیدن به ادراک حسی و عاطفی می ­شود.

 

جهت­گیری ­های کلی در سازمان­دهی محتوا و آموزش حوزه:

    سازماندهی محتوا و آموزش در این حوزه تا پایان دوره آموزش عمومی مبتنی بر تربیت هنری و در دوره­ ی متوسطه دوم موضوع­ محور است. همچنین سازمان­دهی محتوا به صورت چندرشته ­ای و متناسب با نیازهای فردی و اجتماعی متربیان انجام می ­شود. تربیت فرهنگی و هنری در سال ­های آغازین تحصیل به صورت آموزش غیر مستقیم انجام می­ گیرد و به تدریج متناسب با دوره ­ی تحصیلی و رشته­ های هنری از روش­ های آموزش مستقیم بهره­ گیری می ­کند. در فرایند فعالیت­ های یادگیری و تولید اثر هنری، با ایجاد شرایط تصمیم­ گیری و حل مسئله، مهارت رویارویی با مسائل و مشکلات، درک صحیح رویدادها و پدیده­ ها با تکیه بر عواطف، امکان ابراز احساسات، افکار، ایده­ ها، دریافت­ های شخصی، پرورش قوه­ ی خیال (تخیل)، خلاقیت و وجه فردی دانش­ آموز، از طریق به کارگیری حواس مختلف در قالب­ های متنوع هنری فراهم می­شود.

     بصیرت فرهنگی و تربیت هنری رویکردی فرابرنامه­ ی درسی بوده و روح حاکم بر کل نظام آموزشی است و استفاده از ظرفیت­ همه حوزه­ های تربیت و یادگیری، خصوصا علوم انسانی و مطالعات اجتماعی و زبان و ادبیات فارسی را طلب می­ نماید. (منبع کتاب برنامه درسی ملی چاپ وزارت آموزش و پرورش)

رویکرد فرمالیسم در آموزش هنر

    تئوری قرن هجدهم امانوئل کانت، تحکیم ­کننده ­ی فلسفی و تبیین زیباشناختی فرمالیسم می ­باشد. زیبایی­شناسان، نقادان هنری و نظریه ­پردازان در طول دو قرن بعد از تدوین این تئوری به استحکام و توسعه ­ی آن ادامه دادند. اساس تئوری کانت، مبتنی بر قضاوت زیبایی ­شناسانه می­ باشد؛ بر این اساس عکس­ العمل در مقابل آثار هنری، چگونگی تفسیر هنر و نحوه­ ­ی قضاوت مردم بر هیچ مبنایی به جز خود اثر صورت نمی ­پذیرد. بر اساس اعتقاد کانت اگر مردم اثر هنری را فارغ از هر نوع نظر شخصی یا تأثیرات خارجی یا شرایط و موقعیتی که تحت آن، محصول هنری پدید آمده است، مشاهده و بررسی کنند، نوع تعبیر و دریافت همگی آنان یکسان خواهد بود.

    بعدها آرتور وسلی دو، مبانی و اصول طراحی را معرفی نمود. پس از آن کیفیت های فرمالیستی در هنر، توسط مشاهده­ ی موارد مشترک در آثا هنری شکل گرفته، پدیدار گردید.

    رویکرد فرمالیسم، خط، رنگ، شکل/فرم، بافت، فضا و ارزش را (تحت عنوان مبانی هنر) طرح می­کند و به تعادل یا بالانس، تأکید، تناسب، حرکت، ریتم، تکرار، نمونه/الگو، تضاد، تنوع (کثرت) و فردیت (وحدت) تحت عنوان اصول هنر توجه می­ کند. تلفیق اصول و مبانی موجب خلق ترکیب بندی (کمپوزیسیون) می گردد. آرتور وسلی دو، عوامل یا کیفیت­ های بصری جهان هنری را که می­ توانند برای تبیین عوامل موثر در موفقیت یک اثر به کار گرفته شوند، پیشنهاد نمود. مبانی و اصول طراحی برای بسیاری از دست­ اندرکاران امور هنری هنوز زبان بصری هنر تلقی می­ گردد.

    در اوایل قرن بیستم، نقادان هنری، کلایو  بل و راجر فرای نظریه ­ی اهمیت فرم را ارتقا داده، موجب تدوین مبحث فرمالیسم گشتند، این تئوری مشخصه ­های لازم برای مشاهده و بررسی آثار هنری در اختیار قرار می­دهد. همان­طور که مارشا ایتن به شرح این تئوری می­ پردازد، فرمالیست­ها بر مشخصات درونی و ذاتی خود هر شیئ و پدیده ه­ا تأکید دارند، نه این­که چه چیزی را معرفی و یا توصیف می­ نمایند. هنگام تماشای یک اثر هنری ما نباید به این توجه کنیم که چه چیزی را به نمایش می­گذارد، بلکه چگونگی ارائه ­ی آن حائز اهمیت است. در ساختارهای رویکرد فرمالیسم، محتوای یک اثر هنری خارج از حیطه­ ی بررسی قرار دارد. یکی از آخرین طرفداران این نظریه، کلمنت گرین­برگ است. او در دهه ­ی 1940تا 1950 از مبانی و اصول فرمال برای دفاع از نقاشی­های آبستره-اکسپرسیونیست­ها در ایالات متحده استفاده نمود.

    در سال­های 1960 تا 1970، منتقدین حمایت از این رویکرد را ادامه دادند تا این­که به نظر رسید، برای شناخت و درک آثار هنری نظریه ­­ی فوق دیگر به تنهایی جوابگو نمی­ باشد. برای مشاهده­ ­ی آثار فوق محتوا، زمینه­ ها و شرایط پیرامون که تحت آن اثر هنری شکل گرفته است، همه و همه برای تفسیر و توضیح آثار ضروری بوده و هست. گروهی از نقادان هنری، هنوز رویکرد فرمالیستی را برای بررسی امور هنری مورد استفاده قرار می­ دهند. حال آن­که برخی دیگر، ضوابط، نظریه­ ها و زمینه ­های دیگری را برای تبیین و تشریح آن چه می بینند، انتخاب نموده­ اند. این تغییر جهت در نحوه ­­ی شناخت هنر معلول جابجایی نظریه­ های مدرنیسم به پست مدرنیسم است؛ تحولی که بازتاب نوع نگاه ما به مدرنیسم و هنر معاصر می ­باشد.

  هنر مدرنیستی، سبکی است که براساس ایده­ های فلسفی و زیباشناختی فرمالیستی بنا نهاده شده است. اگرچه مدرنیسم دارای پیشینه و دوره­ ­ی تاریخی خاص است، پژوهشگران بر روی زمان دقیق شروع و پایان آن توافق ندارند. در تاریخ هنر مدرنیستی، فرمالیسم یک نظریه ­­ی زیباشناختی تأثیرگذار و قدرتمند است. در مقابل این تئوری، هنر معاصر، یا به عبارت دیگر هنری که امروز خلق می ­­شود، نمی­ تواند براساس نظریه یا سبک بخصوصی طبقه ­بندی شود. بسیاری از هنرمندان معاصر در عین پرداختن به مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در آثار خود، به اصول و مبانی نظریه ­ی فرمالیسم نیز توجه می ­کنند. در میان ما آن گروهی که به سنت تاریخ هنر غربی اعتقاد دارند، نوع نگاه و ارزشگذاری آن ها، درباره­ ی آثار هنری براساس نحوه ­ی استفاده و کاربرد هنرمند از ویژگی ­های فرمال است. هنر معاصر و تئوری پست مدرن ما را قادر بر وسیع­تر نمودن چهارچوب تشریحی آثار فوق نموده است. نظریه ­ی پست مدرن نگاه قالبی و یکسان به جهان را به چالش می­کشاند و به وسیله ­ی نقد تعالیم و آموزش­های محدودکننده ­ی مدرنیسم و افشاء محدودیت­های آن، راه­های گوناگون ادراک و شناخت، فعالیت و آموزش هنر را تشویق می کند. پست مدرنیسم به عنوان یک چهارچوب نظری امکانات نامحدودی که شامل شیوه ­های مشارکت هنری و اجتماعی در جهان است ارائه می کند. در هر صورت نباید فراموش کنیم که مدرنیسم و تئوری زیبایی ­شناختی آن فرمالیسم قسمت اعظم هنر و آموزش آن را در قرن بیستم، تحت تأثیر خود قرار داده است و در بسیاری از برنامه ­های آموزشی پایه ­ی ابتدایی تحت لوای آموزش اصول و مبانی طراحی حضور دارد.

    فرمالیسم، هنر را توسط کسانی که به لحاظ بصری به عنوان مسئولین هنری انتخاب و مورد تأیید قرار گرفته اند، بر طبق کیفیت­ها و استانداردهای بخصوصی مراقبت و نگهداری می کنند. یک واکنش فرمالیستی، به عواقب سیاسی چنین عملکردی نمی­ پردازد. همچنین به فاکتورها و شاخص هایی که بتوانند ورای کیفیت­های فرمال به تبیین و شناخت هنر یاری رسانند توجهی ندارند و از این رو ضوابطی را برای کنار گذاردن بعضی آثار یا نظریه­ ها تدوین می ­نماید. یک رویکرد فرمالیستی درباره­ ی آموزش هنر، به حمایت و ارتقای کیفیت­های بصری و زیباشناختی که مخاطبین (آموزگاران و دانش آموزان) انتظار دیدن آن را در هر اثر هنری دارند، می­ پردازد و در جهت رفتاری که موجب سازمان­دهی قضاوت­ها درباره­ ی این­که چه چیزی هنر است و یا نیست و این که هنر خوب یا بد کدام است، ما را یاری می­رساند.

    فرمالیسم، مجموعه ضوابطی را برای ساخت و مشاهده­­ ی آثار هنری معاصر فراهم آورده است، حال آن که بر نظریه­ ­ی پست مدرن، ضوابط دیگری حاکم است. محتوای اثر هنری و شرایط (شخصی، تاریخی، اجتماعی، زیباشناختی و فرهنگی) پیرامون آن همه در نحوه ­ی ادراک و شناخت معنای ما از هنر نقش دارند. بسیاری از آموزگاران دبستانی، در آموزش هنر خود به کودکان، تلفیق مبانی فرمال را به عنوان یک مسئولیت می شناسند. ما هنگامی که ارزش مبانی فرمال و مطالعه­ ی کیفیت ­های بصری و زیباشناختی را در آثار هنری و در برنامه­ ی آموزش هنر بشناسیم، روحی را که قبلا بر این رویکرد حاکم است، زیر علامت سوال خواهیم برد. هنگام آموزش هنر به کودکان، منظور ما طرح موانع موجود در مبانی فرمال نیست؛ بلکه نظر ما تجدید نظر بر نوع تأکیدهایی است که در رویکرد فوق اعمال می شود. کیفیت های فرمال و زیباشناختی آن، می توانند در برنامه ­ی آموزشی باقی بمانند؛ ولی برای هر درسی نیازی به این نیست که آنها در مرکز توجه قرار بگیرند. مثلا در یک رویکرد موضوع­ محور، مبانی فرمال، همواره می­ توانند مورد استفاده قرار گیرند؛ ولی چنین کاربردی می­ بایستی براساس تجدید نظر بر چگونگی و شرایط استفاده از کیفیت های فرمال در آثار هنری صورت پذیرد.

منبع: کتاب رویکردهای معاصر در آموش هنر، ترجمه فرشته صاحب قلم، موسسه چاپ و نشر نظر